گپی با کوئنتین تارانتینو در مورد فیلم (حرامزاده های لعنتی)
منبع (آدم برفیها)
**************
10-گفتگو با کوئنتین تارانتینو درباره حرامـزاده های لعنتی: روزی روزگاری در فرانسه اشغالی نازی ها (آدم برفی ها)
برگردان از سید حسام فروزان
گفتگو از هنری سوردو
کوئنتین تارانتینو با ششمین فیلمش به نهایت سبک پالپ فیکشن مانند خود می رسد. فیلمی حماسی درباره جنگ جهانی دوم که در فرانسه اشغال شده به دست نازی ها می گذرد و دو خط داستانی اصلی را دنبال میکند. یکی از خطوط داستانی نقشه کشتن چهار مرد مهم است: آدولف هیتلر، مارتین بورمن، جوزف گوبلز و هنریک هیملر. حرامـزاده های لعنتی اصلاً شبیه درام های سنگین جنگ جهانی نیست. فیلمی است که سرشار از لحظات های کمدی برجسته و طنز تلخ نیشدار است به خصوص جایی که نوبت به براد پیت میرسد، در نقش ستوان آلدو رین. فیلم اخیر تارانتینو به گونه ای شوکه کننده و حیرت انگیز به تاریخ میپردازد و در عین حال فیلمی گستاخانه و خالی از معنا هم نیست. این فیلم درامی است درباب انتقام جویی در نهایت حد خود که با اوج و فرودهای هوشمندانه ما را وادار میکند که به موضوع خشونت به مثابه سرگرمی فکر کنیم. این فیلم برای اولین بار با فرمی متفاوت در جشنواره کن نمایش داده شد، تجربه ای دیگر در سبک و ژانر است از تارانتینو که به معنای واقعی کلمه استاد اقتباس و برداشت سینمایی است. برداشتی متهورانه که شاید تا پیش از این ندیده بودیم. تارانتینو در این گفتگو با ما نشسته است و از تجربیاتش از زمان جنگ و پروسه ده ساله ساخت فیلمش حرف زده. حرامزاده های لعنتی همه کلیشه های فیملهای جنگی را برهم می زند.
سوال: کی بالاخره فیلمنامه حرامـزاده های لعنتی را نوشتی؟
تارانتینو: من در واقع در ژانویه پارسال شروع کردم و از ژانویه تا جولای نوشتم. دو فصل ابتدایی فیلم از روی نوشتههای قدیمیتر ساخته شده اند. من کمی بازنویسیشان کردم ولی قدیمی هستند. هرچیزی که از فصل سوم تا آخر هست همه یکسره نوشته شده اند.
آیا موقع نوشتن تحت فشار بودی؟ از همه پروژه هایی که گفته بودی این یکی سنگ بزرگی بنظر میرسید…
تارانتینو: نه زیاد! چون من هم همین حس را داشتم. اگر نمیتوانستم آنقدر خوب که باید باشد بسازم اصلاً دست به کار نمی شدم. اما میدانستم که باید بنویسماش، باید تمامش کنم، حتی اگر نمیتوانستم بسازمش باید تمامش میکردم تا از سیستم ام خارج شود. فقط برای اینکه کنار بگذارمش تا بتوانم مورد بعدی را پیدا کنم. باید قبل از اینکه بدانم کوه دیگری هست از این کوه بالا میرفتم. چون درباره اینکه شاید دست به ساختش نزنم فکر کرده بودم. اما نوشتن به طرز عجیب و غریبی باعث رها شدن شد. فقط فکر اینکه از دستش خلاص بشوم من را دوباره به سمتش برگرداند.
آیا دلیلی وجود دارد که همه فیلمهای شما عنوان دو کلمه ای دارند؟
تارانتینو (میخندد): تا حالا هرگز بهش فکر نکرده بودم، اما به گمانم درست باشد. بنظر من فقط اینطوری است که همیشه خوب از کار درمیآید. همیشه عنوان فیلم برای من خیلی مهم است. موضوع فقط این نیست که «اوه، این اسم روی پوستر خوب بنظر میاد» اگر من به دلایلی نمیتوانستم اسم حرامـزاده های لعنتی را بگذارم، احتمالاً اسم فیلم را میگذاشتم روزی روزگاری در فرانسه اشغالی نازی ها.
چه توضیحی برای فیلم دارید؟ فیلم یک جورهایی خاطره فیلمنامه های قبلی شما را زنده میکند. مثل رومانس واقعی یا قاتلین بالفطره…
تارانتینو: این فیلم برای من خیلی شبیه به «پالپ فیکشن» است، خیلی هم به «رومانس واقعی» شباهت دارد و همینطور به «سگ های انباری». صحنه ای در فیلم هست که شبیه نسخه تلطیف شده سگ های انباری است منتها با نازی ها و در آلمان. صحنه ای ۲۳ دقیقه ای است و شخصیت ها به جای انبار در یک بار زیرزمینی هستند. بنظر من فیلم از این جنبه به پالپ فیکشن شبیه است که شما داستانهای مختلفی دارید که همه به یک سمت میروند. در این فیلم این جنبه بیشتر است. حتی داستانها بیشتر متضاد هستند، اما فیلم در واقع یک داستان اصلی را دارد تعریف میکند، به جای اینکه یک موزاییک بزرگ را تشکیل دهد. جدای از اینها فیلم خیلی من را یاد رومانس واقعی هم میاندازد، چرا که همیشه شخصیت تازه ای وجود دارد که میآید و فیلم را در دست میگیرد، کسی که فقط فیلم را میگیرد و پیش میبرد. هر ۲۰ دقیقه این سوال پیش میآید که «این دیگه چه جور فیلمیه؟»
خیلی از افراد ممکن است انتظار داشته باشند فیلمی به سبک «دوازده مرد خبیث» ببینند، اینکه مردانی ماموریت ویژهای داشته باشند، اما حرامزاده های لعنتی چنین فیلمی نیست، هست؟
تارانتینو: خب، میدانید، اول از همه ایده دوازده مرد خبیت بود که مرا واداشت که بنشینم و شروع به نوشتن کنم. اما این همان اتفاقی است که معمولاً برای من می افتد: چیزی که باعث میشود بنشینم و بنویسم معمولاً همان چیزی که در نهایت مینویسم نیست. به این دلیل که همانقدری که ژانر را دوست دارم و سعی میکنم عناصر ژانر را وارد کنم، به همان اندازه هم فرار میکنم. میروم سراغ چیزهای خودم. موقعی که نشستم تا سگهای انباری را بنویسم، می خواستم یک فیلم سرقتی بنویسم. خب، نوشتم! (میخندد) اما شما سرقت را در فیلم ندیدید!
در این فیلم شما خیلی نسبت به تاریخ آزادانه برخورد کردید. از اول قصدتان همین بود؟
تارانتینو: شروعش از آنجا نبود. قطعاً تاریخ جایی نبود که از آن آغاز کنم. من هیچ ایده ای نداشتم که چه اتفاقی قرار است بیفتد. وقتی شما شروع به نوشتن میکنید، شخصیت هایتان روی یک راه سنگفرش شده استعاری قرار دارند وقتی که شروع به پایین رفتن از راه میکنند، همه راه های فرعی دیگری که میتوانند بروند جلویشان باز می شود. خیلی از نویسندهها، جلوی این راههای فرعی مانع میگذارند، آنها به هر دلیلی و معمولاً به دلیل سنتهای سینمایی، به شخصیتهایشان اجازه نخواهند داد که قدم به آن راهها بگذارند. خب، من هرگز مانعی جلوی اینجور راهها نگذاشتهام. شخصیتهای من میتوانند هرجایی که به طور طبیعی میخواهند، بروند و من دنبالشان میروم.
بنابراین وقتی که دنبالشان کردید چه اتفاقی افتاد؟
تارانتینو: خب توی این فیلم یک مانع بزرگ وجود داشت، و آن خود تاریخ بود. و از من انتظار میرفت که به این مانع افتخار کنم. اما بعد موقع نوشتن، بعضی جاها در یک سطح بسیار عمیق، این مانع به من ضربه زد. من فکر کردم: یک لحظه صبر کن، شخصیت های من نمیدانند که بخشی از تاریخ هستند. آنها در میانه ماجرا هستند، اینجا هستند، در زمان حال هستند، چیزی که دارد اتفاق میافتد. هر لحظه ای ممکن است بمیرند. میدانید جریان چیست؟ اینکه چیزی که در فیلم اتفاق میافتد در زندگی واقعی اتفاق نمیافتد، چرا که شخصیت های من وجود ندارند. اما اگر وجود داشتند، در زندگی واقعی ممکن بود این اتفاق بیفتد. و از این نقطه به بعد، فیلم باید به سادگی باورپذیر بنظر میآمد، و من باید از عهده اش برمیآمدم.
برگردان از سید حسام فروزان
گفتگو از هنری سوردو www.Rottentomatoes.com
منبع: آدم برفی ها